تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
فقط یك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشیمانی؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آخرای دوست نخواهی پرسید
که دل ازدوریت چه کشید
دل پر درد یه عاشق مشکن
که خدا برتو نخواهد بخشید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بیا تا برایت بگویم تا چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر غربت
دل نهادم به صبوری كه جز این چاره ندارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اینجا بسوی آسمانهاست
هنوز این دیده امیدوارم
خدایا این صدا را می شناسی؟
من او را دوست دارم ، دوست دارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر روز
پس از طلوع هر اشک کارگران معدن برای یافتنت
به جان عقل من می افتند آنها تنها رگه هایی از تو را آنجا یافته اند
غافل از آنکه من ، تو رادر قلب خویش پنهان نموده ام
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شادمانم
از این که هستم و نیستم
شادمانم
از آن چه که هست و نیست
و شادمانم
از اینکه تو در کنارم هستی و نیستی
کم کم معنای عاشقی را یاد می گیرم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
جاده ایست در نگاهم از دوست داشتن و زیادیست در سکوتم از عشق ورزیدن
اما نه نگاهم را خواندی و نه سکوتم را
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برای با تو ماندن چشمانم را خواهم داد
ای که چشمانم را فهمیدی و نگاهم را خواندی
به میهمانی سکوت من بیا
ای حضورت آیت حیات بهار در اعماق جنگل پاییزی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از خدا خواهم شبانگه دامن گل را بگیرم
تو برای من بمانی من برای تو بمیرم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قلب مرا آتش زدی هدیه به تو خاکسترش / این دل وفادار تو بود اما نکردی باورش . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگرچه از مه و مهر / نهادم آیینه ها در مقابل رخ دوست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است / ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است
مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است / لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از خود خانه و کاشانه ای ندارم ، اما در عمق آرزوی من این است
که در دل تو خانه ای داشته باشم ، به مساحت یک قلب . . .